Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایمنا»
2024-05-04@22:52:17 GMT

خودکشی یا قتل؟ روایت پدر از مرگ مشکوک عروس ۱۶ ساله

تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۳۶۱۴۳۲

خودکشی یا قتل؟ روایت پدر از مرگ مشکوک عروس ۱۶ ساله

ماه گذشته خبر در رسانه‌ها پیچید؛ دختری ۱۶ ساله در سنندج جانش را از دست داده است. علت مرگ؛ مرگ مغزی که بر اثر خفگی، ایجاد شد و هنوز مشخص نشده، خودکشی بوده یا قتل.

به گزارش ایمنا روزنامه اعتماد نوشت: ماه گذشته سال جاری؛ خبر در رسانه‌ها پیچید و اعلام شد؛ دختری ۱۶ ساله در سنندج به دلیل مرگی مشکوک، جانش را از دست داده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

علت مرگ؛ مرگ مغزی بود که بر اثر خفگی، ایجاد شد. علتی که هنوز مشخص نشده، خودکشی بوده یا قتل؛ گزارش پزشکی قانونی نیز، هنوز اعلام نشده است. خانواده این دختر، پس از مرگ مغزی او، اعضای بدنش را بدون دریافت وجه اهدا کردند.

پنهان‌کاری و رفتارهای مستبدانه خانواده همسرش، آن شب را برای خانواده مژده، آغشته به زهر کرد، آن هم زهری کشنده. ساعت ۱ بامداد بود که به پدرش خبر دادند؛ دخترت خودکشی کرده است. وقتی خانواده‌اش به بیمارستان کوثر سنندج رسیدند؛ این دختر دچار مرگ مغزی شده بود. حالا نزدیک به یک ماه است که از مرگ مشکوک او می‌گذرد. مرگی مشکوک که رازی دیگر را برملا کرد.

مژده. الف؛ ۱۶ ساله از اهالی دهگلان؛ ۱۵ سالگی ازدواج کرد. هشت کلاس بیشتر درس نخوانده بود که دل به پسر همسایه بست. پدرش راضی به ازدواجش نبود. حتی یک بار او را سخت، کتک زد. اما فایده‌ای نداشت. مژده پایش را در یک کفش کرده بود که یا «متین» یا هیچ‌کس. سرانجام؛ پس از چند روز بحث و دعوا، پدرش راضی به ازدواج‌شان شد. پس از ازدواج، «مژده» به همراه خانواده متین. م؛ همسرش؛ به سنندج نقل مکان کردند. اما درست یک سال بعد، در شهریورماه، به دلیل مرگ مغزی که ناشی از خفگی بود، به‌طور مرموزی جانش را از دست داد.

همیشه از زورگویی خانواده همسرش؛ وحشت داشت. می‌ترسید؛ دوباره طلاهایش را بگیرند. به آنها گفته بود اگر قرار باشد طلاهایم را بفروشم؛ فقط به خاطر بیماری متین است. بیماری متین؛ مربوط به کبد بود و سرطان ناشی از این عضو. اما خانواده متین، سرطان او را از مژده و خانواده‌اش پنهان کرده بودند. مژده یک ماهی می‌شد که فهمیده بود؛ متین سرطان دارد. به همین خاطر، تصمیم گرفته بود برای درمان سرطان متین، با او عازم تهران شود. آن هم از سنندج. تاریخ سفرشان افتاده بود، به ۱۹ شهریور ماه. اما آنها هیچ‌گاه به تهران نرسیدند.

پدر «محمد رئوف. الف» بعد از مرگ مغزی دخترش مژده، اعضای بدن او را اهدا کرد. حالا او جزئیات زندگی مژده و آن شبی را که هنوز هیچکس درست نمی‌داند، به مژده چه گذشته برای «اعتماد» بازگو می‌کند.

شروع غمی بزرگ

پدر مژده، غمگین و با قلبی شکسته از یادآوری اتفاق تلخی که برای دخترش افتاده؛ زبان به سخن می‌گشاید. او می‌گوید؛ شروع این غم بزرگ؛ به ۱۵ سالگی مژده برمی‌گردد.

«کارگر ساختمان هستم. سه دختر دارم و دو پسر. مژده؛ فرزند سومم بود. هشت کلاس بیشتر درس نخوانده بود که پای خواستگارش به خانه‌مان باز شد. خواستگارش، همسایه ما بود. مژده و متین همدیگر را می‌خواستند. یک بار هم سر همین قضیه؛ مژده از من کتک مفصلی خورد. برای ازدواج، سن هر دو آنها کم بود. دلم راضی نمی‌شد. اما با وجود مخالفت‌هایم؛ سرانجام راضی شدم، مژده را به متین بدهم. ای کاش نمی‌دادم.»

با آهی از سر پشیمانی، ادامه جملاتش را به هم وصل می‌کند. «روز اول به ما گفتند؛ متین خیاط است. با کار خیاطی، از پس مخارج زندگی برمی‌آید. ولی بعد از ازدواج‌شان ما از او کار خیاطی، ندیدیم. بیکار بود. وقتی هم مژده عروس‌شان شد؛ از دهگلان به سنندج اسباب‌کشی کردند. مژده به همراه خانواده متین در یک خانه، زندگی می‌کردند. متین؛ خانه جدا نگرفته بود.»

با ناراحتی ادامه می‌دهد: «خانواده متین؛ به ما نگفتند؛ پسرشان سرطان دارد. مژده به ما هم نگفت. چون خودش هم نمی‌دانست. سرطان متین را از دخترم هم پنهان کرده بودند. فقط یک ماه قبل از این اتفاق؛ مژده به یکی از دوستانش گفته بود؛ متین و خانواده‌اش سرطان او را از من پنهان کردند. حالا طلاهایم را برای درمان پسرشان می‌خواهند. مژده وقتی قضیه را فهمید؛ به ما هم نگفت. ما تازه چند روز است که متوجه شدیم متین سرطان کبد داشته؛ آن هم از طریق دوست مژده. تمام درگیری‌های آن شب نیز برای همین بود.»

معمایی بی‌جواب

مرور خاطرات تلخ، ذهنش را به هم می‌ریزد. بغضی میان کلماتش، با وصل کردن کلمات به هم، محو می‌شود. «در این یک سال، روزی نبود که مژده با من و مادرش، تلفنی حرف نزند. حتی یک بار که خیلی ناراحت بود با من درد دل کرد و گفت؛ خانواده متین، یکی از طلاهای سرعقدم را گرفتند. اما علتش را نمی‌دانست؛ تا اینکه چند روز بعد، متوجه شده بود طلا را برای فروش از او گرفته بودند.

متین سرطان داشت. سرطان کبد. اما به ما نگفته بودند. به مژده هم نگفته بودند. دخترم هم؛ یک ماه قبل از اینکه این بلا به سرش بیاید؛ فهمیده بود و جریان را به یکی از دوستانش گفته بود. خانواده متین؛ مژده را مجبور کرده بودند؛ طلاهای سرعقدش را بفروشد و خرج زندگی کند. برای همین مژده از این قضیه، خیلی ناراحت بود. به من هم بارها گفته بود؛ چرا باید طلاهای عقدم را به خاطر خانواده متین بفروشم؟ اگر هم بخواهم طلاهایم را بفروشم به خاطر درمان بیماری متین است.

قصد داشت، با متین ۱۹ شهریور ماه، به تهران برود. قرار بود متین در یکی از بیمارستان‌های تهران بستری شود و جراحی کند. همان شب؛ اول می‌خواستند به خانه ما بیایند. شام‌شان را بخورند و راهی تهران شوند. مادرش هم شام درست کرده بود و منتظرشان بودیم. اما هرگز نیامدند.»

صدایش از ناراحتی و بغضی که در میان سینه پنهان کرده، به لرزه در می‌آید. «از ساعت ۷ شب، زنگ زدیم. اما تلفن‌های ما را جواب نمی‌دادند. دل‌مان شور افتاده بود. ساعت ۹ شب؛ ناگهان مادرشوهر مژده تلفن را جواب داد و گفت؛ مژده حمام است. همان جا دلم ریخت. فهمیدم اتفاقی افتاده. امکان نداشت؛ مژده تلفن‌های من و مادرش را جواب ندهد.»

خودکشی یا قتل؟

با ناراحتی ادامه می‌دهد: «ساعت ۱ شب، یکی از اقوام خانواده متین با من تماس گرفت و گفت؛ دخترت خودکشی کرده. نمی‌دانم؛ چگونه توصیف کنم؛ من و همسرم، با چه حال خرابی، خودمان را به سنندج رساندیم. تمرکز نداشتم. از شدت فکر و خیال، چند بار ماشین را به در و دیوار کوبیدم. آنها مژده را بعد از یک ساعت، به بیمارستان توحید و بعد به بیمارستان کوثر منتقل کرده بودند. وقتی در بیمارستان بالای سرش رسیدیم؛ قلبش کار می‌کرد. اما هرچقدر صدایش می‌کردیم؛ جواب نمی‌داد. همان جا دکتر به ما گفت دخترتان دچار مرگ مغزی شده. حال خودم نبودم.»

متعجب؛ جمله را با علامت سوالی که در ذهنش بی‌جواب مانده، ادامه می‌دهد: «امکان ندارد؛ دخترم، دختر شاد و سرحال من، یک شبه، همین طوری، بدون هیچ دلیلی، خودکشی کند؟ نه؛ امکان ندارد. آن هم به خاطر طلاهای خودش؛ باور نمی‌کنم.»

باورش را با شاهدی که در بیمارستان بود؛ به یقین تبدیل می‌کند. «قبل از رسیدن ما به بیمارستان؛ یکی از افرادی که شاهد جر و بحث خانواده متین بودند، به ما گفتند؛ پدرشوهر دخترت با همسرش دعوا می‌کرد که طلاها را پس بدهد. اما همسرش بی‌اعتنا از راهروی بیمارستان خارج می‌شود.»

از خفگی تا اهدای عضو

لحن کلامش؛ خنثی از هرگونه حس و معنایی می‌شود. «منتظر نتیجه نهایی پزشکی قانونی هستیم. اگر خانواده متین، باعث کشته شدن دخترم شده باشند، آنها را نمی‌بخشم. من از اول به این وصلت راضی نبودم. در ضمن چند روز است که متوجه شدیم؛ سرطان متین را هم از ما پنهان کردند. انگار سرمان کلاه گذاشتند.»

کلامش از پنهان‌کاری خانواده همسر مژده، خشمگین می‌شود. «همان شب در بیمارستان، از خانواده متین ماجرا را پرسیدم، گفتند؛ مژده با روسری خودش را خفه کرده. اما جای طناب، روی گردن مژده دیده می‌شد. دست و پاهایش هم کبود بود. از متین همسر دخترم هم که می‌پرسم، گفت؛ من نمی‌دانم. من آن شب خانه نبودم. در صورتی که قرار بود شام خانه ما بیایند.»

حواسش به جسم بی‌تحرک مژده، پیوند می‌خورد. «تقریبا یک روز در بیمارستان کنارش بودیم. همسرم مرتب او را بغل می‌کرد. صورتش را به صورت مژده می‌چسباند و اشک می‌ریخت. اما فایده نداشت؛ مژده ارتباطش با این دنیا قطع شده بود.»

اشک به کلماتش می‌پاشد و غمگین می‌شود. «اگر چند ساعت زودتر؛ مژده را به بیمارستان رسانده بودند، زنده می‌ماند. بیمارستان که بودم، متوجه شدم؛ با مرگ مغزی مژده اعضای بدنش، می‌تواند اهدا شود. خیلی با خودم کلنجار رفتم. بالاخره راضی شدم؛ اعضای بدن دخترم را به افرادی که نیاز دارند، اهدا کنم. بعد از رضایت من برای ادامه کارهای مربوط به اهدای عضو، مژده را به تهران منتقل کردند. دو روز بعد هم، مراسم خاکسپاری را انجام دادیم. من حتی یک ریال؛ بابت اهدای اعضای بدن مژده نگرفتم. فقط می‌خواستم چراغ خانه دیگران روشن باشد. چراغ خانه ما که خاموش شد.»

با توجه به تعریف سازمان ملل؛ «رفتار خشونت آمیز علیه زنان؛ هر نوع عمل خشونت‌آمیزی است که به اختلاف جنسیت تاکید داشته باشد و به آسیب یا رنج بدنی، جنسی یا روانی زنان بینجامد یا احتمال منجر شدن آن به این نوع آسیب‌ها و رنج‌ها وجود داشته باشد؛ مانند تهدید به این‌گونه اعمال؛ زورگویی یا محروم‌سازی خودسرانه، خواه در حضور عموم یا در زندگی خصوصی.»

کد خبر 528297

منبع: ایمنا

کلیدواژه: خودكشي قتل عمد قتل های ناموسی در ایران هولناک ترین قتل های خانوادگی جزئيات قتل قتل دختر توسط پدر شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق خانواده متین مرگ مغزی ۱۶ ساله خانه ما چند روز یک ماه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۳۶۱۴۳۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اهدای اعضای دانش آموز ۱۳ ساله اهل لالی به ۳ بیمار

به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای استان خوزستان، دکتر جواد شریعتی گفت: پارمیدا رضایی، دانش‌آموز ۱۳ ساله اهل شهرستان لالی که بر اثر حادثه دچار مرگ مغزی شده بود، به بیمارستان گلستان اهواز انتقال یافت.     وی افزود: دو کلیه و کبد این دانش‌آموز با تلاش همکاران بخش مرکز فراهم‌آوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان و رضایت خانواده وی در بیمارستان گلستان اهواز به ۳ بیمار نیازمند عضو، پیوند داده شد.   دکتر شریعتی می‌گوید: امید است مردم با رضایت به اهدای عضو، خیرات ماندگاری برای عزیزان از دست رفته خود بر جای بگذارند و با انجام این سنت حسنه، جان تعداد بیشتری از بیماران نیازمند را نجات دهند.

دیگر خبرها

  • جوان مرگ مغزی به ۵ بیمار در مشهد زندگی دوباره بخشید
  • اهدای اعضای دانش آموز ۱۳ ساله اهل لالی به ۳ بیمار
  • ماجرای ویدئوی وایرال شده عروس ۱۴ ساله! + واکنش فوری پلیس فتا
  • مژده آنچلوتی به رئالی‌ها: کورتوا در ترکیب اصلی!
  • روایت رئیس کل دادگستری هرمزگان از فرآیند حل مشکل ۵۱ ساله مردم قشم
  • روایت شهید فاطمیون + فیلم
  • سقوط کمد جان پسر بچه ۷ ساله را گرفت
  • سقوط کمد جان پسر ۷ ساله را گرفت
  • روایت تکان‌دهنده یونیسف از گورستان‌های کودکان غزه
  • نجات جان ۶ بیمار با اهدای اعضای بیمار ۴۴ ساله مشهدی